11- یار شاطر باش ، نه بار خاطر

12- خوابیدن به ، که در پوستین خلق افتادن .

13- دوران باخبر در حضور ، و نزدیکان بی بصر دور .

14- حرم در پیش است و حرّامی در پس ، اگر رفتی بُردی و اگر خفتی مُردی .

15- خانه دوستان بروب ، در دشمنان مکوب .

16-  'گاهی انگشت حریفان از او در گوش ، وگهی بر لب که خموش .

17- در همه عمرش درمی در کف نبوده ، و قراضه ای در دف .

18- گاه غم نانی و گاه تشویش جهانی .

19- برادر که در بند خویش است ، نه برادر نه خویشست .

20- در پسی مُردن به ، که حاجت پیش کسی بردن .

21- درهای آسمان بر زمین بسته و فریاد اهل زمین ، به آسمان پیوسته .

22- اندک ، دلیل بسیاری باشد و مُشت نمودار خرواری .

23- خانه او را کسی ندیدی ، در گُشاده ، و سفره او را سر گُشاده .

24- صیّاد بی روزی در دجله نگیرد ، و ماهی بی اجل بر خشکی نمیرد .

25- دولت ، نه به کوشیدنست ، چاره ، کم جوشیدنست .

26- تهی دستان را دست دلیری بسته است و پنجه ی شیری شکسته .

27- هر چه به دل فرو آید ، در دیده نکو نماید .

28- دل به مجاهده نهادن آسانتر که چشم از مشاهده بر گرفتن .

29- هنرمند هر جا رود قدر بیند و در صدر نشیند ، بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.

30- هندویی نفط اندازی همی آموخت . حکیمی بدو گفت:                                      تُرا که خانه نیینست ، بازی نه اینست.

نفط اندازی : آتش بازی       ، نیینست : از نی ساخته شده 

31- درویش را دست قدرت بسته ، و توانگر را پای ارادت شکسته .

32- یکی تحرمه عشا بسته و یکی منتظر عشا نشسته .

                      تحرمه عشا بستن : یعنی شام نخوردن به خاطر پرهیز از چاقی

33-خرقه ابرار پوشند و لقمه ادرار فروشند .

34- هر که به طاعت از دیگران کم است و به نعمت بیش ، به صورت توانگر است و به معنی درویش .

35- نیک بخت آنکه خورد و کِشت ، بدبخت آنکه مُرد و هِشت .

36- دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند ، یکی آنکه اندوخت و نخورد و دیگری آنکه آموخت و نکرد .

37- علم از بهر دین پروردن است، نه از بهر دنیا خوردن .

38- عالم نا پرهیزگار، کور  مشعله دار است .

39- سه چیز بدون سه چیز پایدار نمانند : مال بی تجارت ، علم بی بحث ، مُلک        بی سیاست .

40- هر که دشمن کوچک را حقیر شمارد ، بدان ماند که آتش اندک را مهمل گذارد .

41- تا کار به زر بر آید ، جان در خطر افکندن نشاید .

42- دو کس دشمن مُلک و دینند : پادشاه بی حلم و زاهد بی علم .

43- متکلم را تا کسی عیب نگیرد ، سُخنش صلاح نپذیرد .

44- همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال .

45- احمق را ستایش خوش آید ، چون لاشه که در کعبش دمی فربه نماید .

46- خبری که دانی دلی بیازارد ، توخموش تا دیگری بیارد .

47- سرِ مار به دست دشمن بکوب ، که از احدی الحسنین خالی نباشد ، اگر این غالب آمد مار کُشتی وگر آن از دشمن رستی .

48- هر چه زود بر آید دیر نپاید .

49- توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت .

50- هر که در حال توانایی نکویی نکند ، در وقت ناتوانی سختی بیند .

51- کارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید .

52- نادان را به از خموشی نیست و اگر این مصلحت بدانستی نادان نبودی .

53- هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند داناست، بدانند که نادان است.

54- هر که با بدان نشیند نیکی نبیند .

55- هر که علم خواند و عمل نکرد به آن ماند، که گاو راند و تخم نیفشاند .

56- از تن بی دل طاعت نیاید و پوست بی مغز بضاعت را نشاید .

57- نه هر که در مجادله چُست ، در معامله دُرُست .

58- اگر شب ها همه قدر بودی ،  شب قدر بی قدر بودی .

59- نه هر که به صورت نکوست سیرت زیبا دروست ، کار اندرون دارد نه پوست .

60- هر که با بزرگان ستیزد ،  خون خود ریزد .

61- کار خردمندان نیست ، پنجه بر شیر زدن و مُشت با شمشیر .

62- ضعیفی که با قوی دلاوری کند ، یار دشمنست در هلاک خویش .

63- سُفله چون به هنر با کسی بر نیاید به خُبثش در پوستین افتد .

64- حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر .

65- قلندران چنان خورند که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس .

66- مشورت با زنان تباهست و سخاوت با مفسدان .

67- هر که را دشمن پیشست ، اگر نکُشد دشمن خویشست .

68- جوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیسست و غبار اگر به فلک رسد همچنان خسیس .

69- قیمت شَکَر نه از نی است ، که آن خود خاصیّت وی است .

70- مُشک آن است که ببوید، نه آنکه عطّار بگوید .

71- دانا چو طبله ی عطّارست ، خاموش و هنر نمای ، ونادان چو طبل غازی بلندآواز و میان میان تهی .

72- دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند ، نشاید که به یک دم بیازارند .

73- رای بی قوّت مکر و فسونست و قوّت بی رای جهل و جنون .

74- جوانمرد که بخورد و بدهد ، به از عابد که روزه دارد و بنهد .

75- اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی .

76- آنانکه دست قوّت ندارند ، سنگ خُرده نگه دارند ، تا به وقت فرصت دمار از دماغ ظالم بر آرند .

77- خداوند سلاح را چون به اسیری برند ، شرمساری بیش برد .

78- جان در حمایت یک دم است و دنیا وجودی میان دو عدم .

79- دین به دنیا فرو شان خرند ، یوسف بفروشند تا چه خرند .

80- شیطان با مخلصان بر نمی آید و سلطان با مفلسان .

81- هر که در زندگانی نانش نخورند ، چون بمیرد نامش نبرند .

82- لذّت انگور بیوه داند ، نه خداوند میوه .

83- درویش ضعیف حال را ، در خشکی تنگ سال مپرس که چونی ، الا به شرط آنکه مرهم ریشش بنهی و معلومی پیشش.

84- دوچیز محال عقل است، خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم.

85- ای طالب روزی بنشین که بخوری وی مطلوب اجل مرو که جان نبری .

86- به نانهاده دست نرسد و نهاده هر کجا هست برسد .

87- توانگر فاسق زراندود است و درویش صالح شاهد خاک آلود، این دلق موساست مُرقّع و آن ریش فرعون مُرصّع .

88- شدّت نیکان روی در فرج دارد و دولت بدان سر در نشیب .

89- تلمیذ بی ارادت ، عاشق بی زر است و رونده بی معرفت ، مرغ بی پر .

90- عالِم بی عمل ، درخت بی بر است و زاهد بی علم ، خانه بی در .

91- مُراد از نزول قرآن ، تحصیل سیرت خوبست ، نه ترتیل سوره مکتوب .

92- عامی متعبّد ، پیاده رفته است و عالم متهاون ، سوار خُفته .

93- عاصی که دست بر دارد ، به از عابد که در سر دارد .

94- عالِم بی عمل به چه ماند ، به زنبور بی عسل .

95- دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گِل بر نیاید ، تاجر کشتی شکسته و وارث با قلندران نشسته .

96- خلعت سلطان اگر چه عزیز است ، جامه خَلقان خود ، به عزّت تر .و خوان بزرگان اگر چه لذیذ است ، خُرده انبان خود به لذّت تر .

97- خلاف را صوابست و عکس رای اولوالالباب ، دارو به گمان خوردن و راه نادیده بی کاروان رفتن .

98- یکی از لوازم صحبت آنست که ، خانه بپردازی یا با خانه خُدای درسازی .

99- هر که در پیش سخن دیگران افتد تا بدانند مایه ی فضلش ، معلوم کند پایه جهلش .

100- هر که سخن نسنجد ، از جوابش برنجد .

101- سگ حق شناس به از آدم ناسپاس .

102- از نفـس پرور ، هنر وری نیاید و بی هنر ، سروری را نشاید .

103- ارادت بی چون ، یکی را از تخت شاهی فرو آورد ، و دیگری را در شکم ماهی نکو دارد .

104- اگر تیغ قهر بر کشد ، نبی و ولی سر در کشد ، وگر غمزه لطف بجنباند ، بدان به نیکان در رساند .

105- دُزدان دست کوته نکنند ، تا دستشان کوته نکنند .

106- گدای نیک انجام به از پادشاه بد فرجام .

107- آنرا که گوش ارادت گران آفریده اند ، چون کند که بشنود ، و آنرا که کمند سعادت کِشان می برد چه کند که نرود .

108- زمین را ز آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار .

109- حق جلّ و علّا می بیند و می پوشد و همسایه نمی بیند و می خروشد .

110- زر از معدن به کان کندن به در آید و ز دست بخیل به جان کندن .

111- هر که بر زیردستان نبخشاید به جور زبردستان گرفتار آید .

112- عاقل چون خلاف اندر میان آید ، بجهد وچو صلح بیند لنگر بنهد ، که آنجا سلامت بر کرانست و اینجا حلاوت در میان .

113- مقام را سه شش می باید ، و لیکن سه یک می آید .

114- نصیحت پادشاهان کردن ، کسی را مسلّم بود ، که بیم سر ندارد یا امید زر .

115- هرگز دو خصم به حق راضی ، نروند پیش قاضی .

116- شاه از بهر دفع ستمکاران است و شحنه برای خوان خوارن و قاضی مصلحت جوی طرّاران .

117- همه کس را دندان به ترشی کند شود ، مگر قاضیان را که به شیرینی .

118- قحبه ی پیر از نابکاری چه کند که توبه نکند و شحنه ی معزول از مردم آزاری .

119- کار خردمندان نیست که مغز دماغ ، بیهوده بردن و دود چراغ بی فایده خوردن .

120- هر نفسی که فرو می رود ، مُمدّ حیات است و چون برآید مُفرّح ذات .